در پاییز سال 1357، با اوجگیرى تظاهرات اعتراضى ملت مسلمان ایران و شكست سیاست مشت آهنین رژیم - كه عملاً با اعلام ناگهانى مقررات حكومت نظامى در تهران و هفده شهر كشور و كشتار مردم در میدان ژاله(5) سابق تهران در هفده شهریور 1357 آغاز شده بود - كارگزاران دستگاه طاغوت، به منظور مهار امواج گدازان آتشفشان انقلاب و تضمین بقاى حاكمیت نامشروع خاندان پهلوى، دست به كار اجراى خیمه شببازى جدیدى شدند. این بار، عفریت «عارى از مهر»، شعبدهاى دیگر آغاز كرد و وعده داد كه در صدد آزاد كردن زندانیان سیاسى است. حیلهاى كه به زعم اربابانِ آمریكایى دیكتاتور، مىتوانست ضمن جلب رضایت افكار عمومى مردم، جزیره ثباتِ(6) حكومت جیمى كارتر در منطقه خلیج فارس را از خطر غرق شدن در دریاى انقلاب خمینى مصونیت بخشد.
خواهر نستوه احمد مىگوید:
«... رژیم دچار وحشت عجیبى شده بود. اوایل انقلاب، یكى از شعارهاى مردم، درخواست آزادى زندانیان سیاسى بود و طاغوت به خیال این كه با آزاد كردن زندانىها مىتواند دهان مردم را ببندد و بعد از چند وقت، آبها كه از آسیاب افتادند، دوباره بگیر و ببند را شروع كند، رسماً اعلام كرد كه مىخواهد زندانیان سیاسى را آزاد كند.
اتفاقاً اسم احمد جزو فهرست اول اسامى زندانىهایى بود كه قرار شد آنها را آزاد كنند... من هنوز بریده خبر روزنامههایى كه اسم او را جزو زندانىهاى آزاد شده چاپ كرده بودند، دارم.»
احمد بعدها در مصاحبهاى در مورد ماجراى آزادى خود از زندان طاغوت، به اختصار گفته است:
«... بعد از آن چند ماه زندان، بالاخره در زمان دولت نظامى ازهارى، آزاد شدم.»
در هفتم آذر سال 1357، احمد از زندان رهایى یافت و به آغوش پُر مهر ملت مسلمان و مبارز ایران بازگشت. یكى از زندانیان سیاسىِ لرستانىِ همزنجیر احمد از آن روز با شكوه، اینگونه روایت مىكند:
«... وقتى داشتیم از در زندان خارج مىشدیم، از احمد پرسیدم: خب، حالا مىخواهى چه كار كنى؟ گفت: معلوم است، برمىگردم تهران، كانون مبارزه آنجاست. فقط از شما یك خواستهاى دارم.
گفتم: بفرما، هر چه بخواهى اگر در توان من باشد انجام مىدهم. احمد گفت: این رژیم دیگر رفتنى شده، مىخواهم به من قول بدهى هر وقت این نهضت پیروز شد و براى محاكمه عوامل جنایتكار رژیم شاه دادگاهى در لرستان تشكیل دادند، حتماً مرا هم با خبر كنى تا بیایم و علیه جانیان ساواك لرستان شهادت بدهم.
گفتم: به روى چشم.
احمد همان روز سوار اتوبوس شد و به تهران رفت.»
روزهاى سراسر رنج و شكنجه زندان، روح حقیقتجوى احمد را به خوبى صیقل داد و خصائل كریمهاى همچون صبر و اخلاص را در وجود سرشار از خشم و خروش مقدس او علیه بیداد آریامهرى، شكوفا كرد. پولاد وجود احمد، در كوره گدازانِ دوران اسارت مشقتبار قوام یافت و آبدیده شد. یكى از یاران دیرینه احمد، درباره خصائل و اخلاق مبارزاتى او روایت مىكند:
«... احمد در مورد سوابق مبارزاتى قبل از انقلاب خودش، اصلاً اهل خودنمایى و تفاخر نبود...
خیلى خوب مىدانستم كه دوران اسارت این مرد در زندان شاه، از جمله سختترین روزهاى زندگىاش بوده. یكبار كه از او درباره مبارزات سیاسى آن دوران و قضایاى زندان رفتنش سوال كردم، یك نگاه عمیقى به ما انداخت و گفت: تو چه كار به گذشتهها دارى؟ حال را دریاب. ببین حالا دارم چه كار مىكنم.
از این جواب مختصر و مفیدى كه داد، فهمیدم آدمى نیست كه اهل جار زدن خودش به عنوان زندان رفته و سیلى خورده باشد؛ آن هم با سابقهاى آن همه درخشان!».
پس از فرار ذلتبار شاه معدوم، همزمان با گسترش تظاهرات مردمى و فرار روزافزون نظامیان مسلمان از پادگانها، احمد بلافاصله نقش رابط و هماهنگكننده تظاهرات مردمى در محلات جنوبى شهر تهران را بر عهده گرفت؛ ضمن آن كه با حركتهاى مكتبى محافل دانشجویى دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران نیز رابطهاى تنگاتنگ برقرار كرده بود. در پى بازگشت پیروزمندانه رهبر كبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) به تهران، احمد نیز بهسان دیگر فرزندان معنوى امام(ره)، روند مبارزه با پسماندههاى طاغوت فرارى را شدت بخشید و در جریان رویارویى مردم با چكمهپوشان حكومت نظامى تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت.
در جریان درگیرىهاى مسلحانه روزهاى سرنوشتساز 21 و 22 بهمن 1357، همیشه و همه جا مىشد احمد را دید كه بىپروا و خستگىناپذیر، معركه گردان مصاف مردم مسلح با نیروهاى روحیه باخته ساواك و گارد مزدور شاهنشاهى است.
پیروزى انقلاب اسلامى در عصر آفتابى 22 بهمن 1357 و فروپاشى اركان رژیم طاغوت، مبشّر آغاز عصر نوینى در تاریخ حیات معنوى و اجتماعى ملت ایران بود. در پى سرنگونى رژیم، بلافاصله محاكم انقلابى تشكیل شدند و مجازات عوامل جنایتپیشه و فاسد دیكتاتورى پهلوى را در دستور كار خود قرار دادند. همرزم روزهاى اسارت احمد مىگوید:
«... بعد از پیروزى انقلاب، مردم رفتند سروقت عناصر فاسد و جبار رژیم شاه. در لرستان رییس فاسد و جنایتكار شهربانى استان، سرهنگ فضائل احمدى، دستگیر شد و در حالى كه از آن همه سطوت و جبروت پوشالى كمترین نشانى در احوالاتش به چشم نمىخورد، به حكم دادگاه انقلاب محاكمه و تیرباران شد. احمدى معدوم، كسى بود كه بدترین شكنجهها و توهینها را در حق «احمد متوسلیان» روا داشت. یادم هست بعد از اعدام سرهنگ احمدى و موقعى كه مىخواستند عوامل سفّاكِ دایره اطلاعات شهربانى خرمآباد و بازجوهاى اداره سوم ساواك لرستان را محاكمه كنند، بنابر قولى كه به احمد داده بودم، تلفن زدم تهران و به او گفتم: روز تقاص پس دادن جلادهاى طاغوت فرا رسیده، كى مىآیى لرستان تا در دادگاه علیهشان شهادت بدهى؟!
شاید حدود یك دقیقه سكوت كرد و جوابم را نداد. دوباره سؤالم را تكرار كردم. صداى او را از پشت خط شنیدم كه با لحنى اندیشناك جواب داد: من به خرمآباد نمىآیم. شوكه شدم. پرسیدم: آخر براى چه؟ گفت: هركسى خودش باید درباره اعمال خودش جوابگو باشد. اگر تو دوست دارى، برو و در دادگاه علیه آن ناجوانمردها شهادت بده، ولى من از حق خودم گذشتم. واگذارشان مىكنم به خدا. بدترین كیفر براى آنها همین ذلت و نكبتى است كه حالا دارند توى آن دست و پا مىزنند. اصلاً باورم نمىشد. هر چقدر به احمد اصرار كردم، حرف او دو تا نشد.
فقط گفت: من از آنها گذشتم برادر.»
احمد دیگر به گذشتهها پشت كرده بود و تنها به آینده روشنى چشم دوخته بود كه منادى آن، مردى پاك از سُلاله رسولان الهى بود. در پرتو رهنمودهاى بشیر بیدارى ملت ایران؛ حضرت روحاللَّه(ره)، نسل برومند انقلاب به صورتى خودجوش، دست به كار تأسیس نهادهاى اجتماعى متناسب با سه خصلت مكتبى، مردمى و مترقى بودن انقلاب اسلامى گردید. در همین راستا، احمد - این كهنه سرباز رشید سنگر انقلاب - نیز مسؤولیت برپایى و اداره كمیتههاى انقلاب اسلامى استان تهران و متعاقب آن، مشاركتى مؤثر در تشكیل و سازماندهى نخستین ارتش مكتبى جهان - سپاه پاسداران انقلاب اسلامى - را بر عهده گرفت و دوشادوش سایر همرزمانش، با حداقل امكانات موجود، به شالودهریزى بنیان مرصوص بازوى مسلح نظام ولایت همت گماشت. به روایت مادر ارجمندش:
«... انقلاب كه پیروز شد، احمد دیگر توى خانه بند نمىشد. صبح تا شب توى پادگان درگیر كارهاى سپاه و مسائل انقلاب بود... ما هم كه مىدیدیم این بچه دارد براى اسلام كار مىكند، چیزى به او نمىگفتیم.»
احمد از ماجراى ورود خویش به جرگه سبزپوشان سرخ روى سپاه انقلاب اینگونه حكایت مىكند:
«... وقتى مراحل نهایى پیروزى انقلاب طى شد، با به ثمر رسیدن نهضت وارد سپاه شدم. دوره سوم آموزش نظامى سپاه را در سعدآباد تهران گذراندم و از همان تاریخ به فضل پروردگار در سپاه مشغول به فعالیت بودهام.»
یكى از همرزمان قدیمى احمد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، از نخستین روزهاى سپاهىگرى احمد روایت مىكند:
«... با احمد متوسلیان بعد از پیروزى انقلاب آشنا شدم. آن روزها او در منطقه 6 سپاه استان تهران - معروف به سپاه خیابان خردمند - به عنوان مسؤول گروه ضربت سپاه به كار مشغول بود.
مسؤولیت گروه ضربت سپاه، برنامهریزى براى مقابله و مهار آشوبهاى خیابانى منافقین و سایر گروهكهایى بود كه هر روز خدا، در سطح معابر و گلوگاههاى اصلى شهر تهران درگیرىهاى ایذایى و اغتشاش موضعى ایجاد مىكردند. گروهكها با این كارهاىشان به كل، آسایش و امنیت خاطر را از مردم سلب كرده بودند. احمد در برخورد با این آشوبگرىها، خیلى فعال عمل مىكرد و به همراه همرزمان صمیمىاش غلامرضا قربانى مطلق(7)، غلامعلى پیچك(8)، محمد توسلى(9)، حاجعلىاصغر اكبرى(10) و سایرین به كار مقابله با اغتشاشات ضدانقلابى در سطح تهران مشغول بود.»
هنوز چند صباحى از فروپاشى رژیم سلطنتى و پیروزى نخستین مرحله انقلاب اسلامى سپرى نشده بود كه نظریهپردازان صهیونیستِ ارگانهاى سلطه استكبار، مجامعى همچون شوراى امنیت ملى كاخ سفید، شوراى روابط خارجى آمریكا و «كمیسیون سهجانبه»، سیاست ثباتزدایى حاكمیت انقلاب را از طریق سازمان اطلاعات مركزى آمریكا - سیا - و ستاد آسیاى جنوبغربى سیا، مستقر در سفارت آمریكا در تهران، در دستور كار عوامل شبه انقلابى داخلى خود قرار دادند؛ سیاست رذیلانهاى كه پیش از آن از سوى كاخ سفید به كرات نسبت به جنبشها و خیزشهاى مردمى جهان سوم در كشورهایى همچون اندونزى دوران سوكارنو، نهضت استقلال مالزى در دهه 1960، گواتمالاى شورشى تحت حاكمیت دولت ملى ژنرال آربنز و شیلى تحت رهبرى دولت اتحاد مردمى دكتر آلنده، با موفقیت اعمال شده بود؛ روندى كه در نهایت منجر به نتایج زیر مىشد:
دلسرد و مأیوس ساختن اقشار گوناگون مردم به پا خاسته نسبت به كفایت رهبران انقلابى، دامن زدن به تنشهاى قومى و منطقهاى و ایجاد شورشهاى مسلحانه ضدانقلابى توسط گروههاى خلقالساعه با شعارهاى افراطى رادیكال و عوامفریبانه، ایجاد شكاف و انشقاق در حركتهاى مبارزاتى نسل جوان بهویژه در مدارس و مراكز آموزش عالى جهت به هرز دادن توان شگرف این نسل و انحراف اذهان آنان از مسائل اساسى مبتلا به انقلاب، تشكیل سندیكاهاى كارگرى و كارمندى جهت ترغیب و تحریك بازوان كار و اقتصاد انقلاب به اعتصاب و توقف چرخه تولید، بهرهگیرى از آخرین متدهاى جنگ روانى جهت ترور شخصیت رجال مؤثر انقلاب، بمباران شبانهروزى افكار عمومى با ارائه اخبار و اطلاعات مخدوش در مورد وضعیت كشور و تزلزل اركان حاكمیت انقلابى از طریق شبكههاى رادیویى، اعلامیه، تراكت، نشریات غیرقانونى و روزنامههاى دیوارى،... و در نهایت، براندازى قدرت مركزى انقلاب با توسل به یك كودتاى نظامى خونین - فىالمثل كودتاى اندونزى كه منجر به قتل عام یك میلیون نفر از مخالفان سلطه آمریكا در این كشور گردید - و بازگرداندن كشور یاغى به شرایط مطلوب پیش از انقلاب.
بر همین اساس و تنها به فاصله ده روز از پیروزى بیست و دوم بهمن 1357، حركتهاى تشنجآفرین عناصر ضدانقلابى وابسته به گروههاى خلقالساعه و باندهاى تجزیهطلبى كه بعضاً سابقه دهها سال وابستگى به سیا، موساد و كا.گ.ب را در پرونده خود داشتند، آغاز گردید. تقریباً به صورتى همزمان چندین رشته درگیرىها در مدارس و دانشگاهها، اعتصاب در ادارات و كارخانهها، آشوبهاى خیابانى 24 ساعته در تهران و مراكز استانها در هماهنگى كامل با حركتهاى تجزیهطلبانهاى با نامها و عناوین گوناگون همچون «ستاد خلق تركمن» در منطقه گنبد و دشت، «حزب جمهورى خلق مسلمان» در آذربایجان شرقى و غربى، «جنبش خلق بلوچ» در بلوچستان، بحرانآفرینىهاى همه روزه منافقین و همگرایان چپ آنان در گیلان و مازندران، تحركات مسلحانه و بمبگذارىهاى پیاپى اماكن عمومى و خطوط انتقال نفت و گاز كشور توسط گروهك بعثىساخته «حركة التحریر» - یا همان «خلق عرب» - در خوزستان و سرانجام غائله آفرینى عوامل حزب منحله دموكرات و همپالگىهاى چپ و راست این گروهك در مناطق كُردنشین غرب كشور با شعار عوام فریبانه خودمختارى براى كردستان و... اینها همگى، به صورت افعى هزار سرى بر گرد نهال نورس انقلاب اسلامى چنبره زده و در صدد ریشهكن ساختن شجره طیبه نهضت حضرت روحاللَّه(ره) برآمدند.
در چنین شرایط حساس و مخاطرهآمیزى، احمد و جمع كوچك و كمساز و برگ همرزمان سپاهى او، فارغ از غم كمىِ عِده و عُده، بلافاصله جهت حراست از نهال نوپاى حاكمیت انقلاب اسلامى، روانه میدان مصاف با دشمنان هزار چهره انقلاب شدند.
حاكمیت لیبرالهاى سازشكار دولت موقت، به علت ارتباط تنگاتنگى كه برخى سران آن همچون ابراهیم یزدى، عباس امیرانتظام، دكتر سحابى و... با ویلیام سولیوان، سفیر، بروس لینگن كاردار و ریچارد كاتم مدیر ستاد جنوب غرب آسیاى سازمان سیا در به اصطلاح سفارت آمریكا در تهران داشتند، براساس رهنمودهاى دریافتى از سفارت آمریكا، ضمن اتخاذ سیاست سازشكارانه موسوم به رویه گام به گام و نفى برخورد قاطع انقلابى با معضلات موجود كشور، جواب طغیانهاى مسلحانه و آشوبگرىهاى خیابانىِ تجزیهطلبان ضدانقلابى تحتالحمایه آمریكا را با اعزام هیأتهاى منادى آشتى و حسن نیت مىداد!
اساس موجودیت نظام نوپاى جمهورى اسلامى و حتى تمامیت ارضى كشور در معرض فروپاشى و نابودى محتوم قرار گرفته بود و در چنین شرایط حساسى، «مهدى بازرگان» رییس دولت موقت، در شوهاى تلویزیونى شبانه خود، براى مردم به تنگ آمده از این همه آشوب و نابسامانى و سستى و بىكفایتى، لطیفههاى ملانصرالدین تعریف مىكرد؛ از عناصر غیرمسؤول و مزاحم! پیرو خط امام(ره)، به ویژه بچههاى سپاه بد مىگفت و آنان را مسبب وضع آشفته و آشوبزده كشور معرفى مىكرد. خواستهاى بر حق مردم مسلمان را كودكانه و غیرعملى مىنامید و از آنان دعوت مىكرد حال كه انقلاب به خوبى و خوشى تمام شده، بروند توى خانههایشان بنشینند و كار را به دستِ كاردان بسپارند و سرانجام هر چندوقت یك بار، به سان نوعروسان حجلهنشین، غمزهكنان، امت و امام را تهدید به استعفا مىكرد.
در چنین شرایط طاقتفرسایى بود كه سپاه، نخستین یگانهاى رزمى خود را در قالب 10 گردان رزمى تشكیل داد و احمد نیز تمام همّ و غمّ خود را مصروف سازماندهى اصولى این گردانها كرد. ابتدا به عضویت «گردان دوم» سپاه درآمد و پس از كوتاه مدتى، فرماندهى این گردان به او محول شد. مادر بزرگوارش مىگوید:
«... دیدم بستهاى سوغاتِ مكه براى احمد آوردهاند. روى نوار روبان سیاهى كه دور بسته پیچیده شده بود، نوشته بودند: تقدیم به برادر احمد متوسلیان، فرمانده گردان سپاه... خیلى تعجب كردم كه چطور این بچه در سپاه فرمانده گردان است، اما به ما چیزى نمىگوید. رفتم گفتم: احمد! تو فرمانده گردان بودى و ما نمىدانستیم؟ خندید و گفت: این حرفها كدام است؟ مادر، بچهها لابد خواستهاند مزاح كنند. فرمانده گردان چیست؟... هر چه اصرار كردم بىفایده بود. مىخندید و حاشا مىكرد.»
با اوجگیرى غائله تجزیهطلبى ضدانقلاب مسلح در مناطق كردنشین غرب كشور، بهویژه استان كردستان، و پیام تاریخى حضرت امام(ره) توجه احمد به رخدادهاى آن خطه معطوف شد.
احمد به بركت شم قوى مكتبى و آگاهى بالاى سیاسى مبتنى بر تجارب مبارزاتى ارزشمند خویش، خیلى زود به تحلیلى بسیار دقیق و عارى از ابهام نسبت به ریشههاى بحران كردستان دست یافت كه مناسب است فشردهاى از روایت چگونگى آغاز و استمرار غائله غرب كشور را به نقل از خودش در اینجا بیاوریم:
«... عرض كنم كه حدود یك ماه بعد از پیروزى انقلاب، به دنبال تحركات ضدانقلابیون به سركردگى «شیخ عزالدین حسینى»، روحانى نماى دغل كار و عامل جیرهخوار ساواك طاغوت در مهاباد، پادگان تیپ 2 زرهى لشكر 64 ارومیه در این شهر به محاصره ضدانقلاب درمىآید. نقطه آغاز بحران كردستان در حقیقت محاصره همین پادگان بود... همزمان با محاصره پادگان مهاباد، از طرف ارتش اعلامیهاى با امضاى «تیمسار ولىاللَّه قرنى» اولین رییس ستاد مشترك ارتش جمهورى اسلامى صادر مىشود كه مضمون آن از این قرار است: مردم! با ارتش همكارى كنید و از اطراف پادگان متفرق شوید. لیبرالها فقط یكبار اجازه خواندن اعلامیه شهید قرنى را در رادیو مىدهند و بعد از آن دیگر هیچ اعلامیه و خبرى از قضایاى كردستان به گوش مردم كشور نمىرسانند. آنها به هیچ وجه مردم را در جریان كلى قضایا قرار ندادند تا مردم بدانند چه روند خطرناكى در كردستان به وجود آمده است. هر چند این خود جزیى از سیاست كلى این آقایان براى به انحراف كشانیدن انقلاب و غصب و مسخ حكومت آتى اسلامى در كشور بود. در چنین وضعیتى بود كه نهایتاً پادگان مهاباد كه مملو از تجهیزات زرهى، توپخانه و پیاده - زرهى بود، كلاً خلع سلاح مىشود. همزمان با خلع سلاح پادگان، حدود 7 هزار قبضه اسلحه سبك و تجهیزات مربوط به سلاحهاى كالیبر سبك و نیمه سنگین كه شامل انواع خمپارهانداز، آر.پى.جى، كالیبر 50 و دوشكا مىشد، توسط دولت بعثى عراق از طریق مرز وارد ایران شده و در میان ضدانقلابیون توزیع مىشود.(11) به این ترتیب بعد از سقوط پادگان مهاباد و باز شدن مرزهاى غرب كشور، راه عبور ضدانقلابیون و فرار ایادى وابسته به رژیم و دربار شاه نیز از طریق كردستان هموار مىشود. قسمت عمده اشخاصى كه در زمان رژیم سلطنت مرتكب جنایات بىشمارى شده و مردم را در منگنه خفقان قرار داده بودند، آدمهاى بىگناه را كشته و این كشور را زیر مهمیز استعمار آمریكا برده بودند، از همین مرزهاى بىدر و پیكر غرب كشور به خارج فرار كردند. مبالغ هنگفتى از ذخایر ارزى و پشتوانه اسكناس كشور به صورت ارز خارجى و سكههاى طلا، جواهرات و دیگر اشیاء قیمتى توسط ضدانقلاب از طریق مرز كردستان خارج مىشود و به این ترتیب طى همین دوران، ضربه اقتصادى سنگینى به بیتالمال این مملكت و ثروت ملى كشور وارد مىشود.
این واقعیتى است كه مردم ایران هیچگاه در جریان آن قرار نگرفتند و اصلاً ندانستند كه چطور وسایل، تجهیزات و ارز این مملكت و پول این مردم توسط ملاكین و سرمایهداران وابسته از همین منطقه خارج شده است. حقایق ناگفته درباره كردستان فراوانند. بهعنوان مثال عرض مىكنم؛ همان اوایل پیروزى انقلاب شایعه كرده بودند كه شاپور بختیار آخرین نخستوزیر رژیم طاغوت در قم است، در صورتى كه خود من شاهد بودم و دیدم كه در تهران؛ بختیار را گرفته بودند اما چند روز بعد لیبرالها اعلامیه دادند و اعلام كردند كه بختیار اصلاً دستگیر نشده! حال آن كه این اعلامیه سراپا دروغ بود. بالاخره هم لیبرالها از طریق مرز پیرانشهر توسط همین عوامل ضدانقلاب او را فرارى دادند. تعداد كثیرى از مهرههاى سرشناس رژیم طاغوت را هم به همین ترتیب، ضدانقلاب از مرز كردستان به خارج فرارى داد.
به هر صورت، پس از خلع سلاح پاسگاههاى ژاندارمرى، كه باعث شد تعداد كثیرى اسلحه به دست ضدانقلاب بیفتد، آنها اینبار مىآیند و پادگانهاى ارتش را در سطح منطقه محاصره مىكنند. مراكز نظامى مهمى از قبیل پادگان سردشت، پادگان بانه، پادگان سقز و پادگان مریوان كلاً در محاصره ضدانقلاب بود. با توجه به این كه اشرار آن همه نیرو پیدا كرده بودند، سران آنان تصمیم به خلع سلاح كلیت لشكر 28 كردستان گرفتند. به این معنا كه پس از حمله به پادگانهاى این لشكر در سطح منطقه، نهایتاً به پادگان مركزى لشكر 28 ارتش در شهر سنندج هم حمله كردند و قصد آنان از این تهاجم، خلع سلاح پادگان بود. از طرفى با توجه به این كه هنوز چند ماهى بیشتر از پیروزى انقلاب نمىگذشت، طبیعى بود كه شمارى از ایادى طرفدار رژیم طاغوت در ارتش وجود داشتند. موقعى كه ضدانقلابیون به پادگان سنندج حمله كردند، قسمت اعظم شهدایى كه در پادگان داده شد، توسط ضدانقلابیونى كه از داخل ارتش عمل مىكردند، از پشت تیر خوردند.
در همین حین بود كه تیمسار قرنى با توجه به كلیه مسائلى كه برشمردم و این كه موجودیت لشكر 28 در خطر قطعى قرار گرفته و براى این مملكت مسأله سرنوشت یك لشكر مطرح بود، دستور داد تا لشكر 28 با نهایت قدرت از خودش دفاع كند. لشكر 28 هم دفاع مىكرد...
اصولاً خط مشى شهید تیمسار قرنى با روند مدنظر لیبرالها خوانایى نداشت و از همان روزهاى اول هم این تضاد مشخص بود. روش كار شهید قرنى بهعنوان مسؤول مجموعه نظامى انقلاب پیرو این مطلب بود كه ارتش جمهورى اسلامى باید اقتدار كامل داشته باشد. در صورتى كه لیبرالها، چه در داخل دولت موقت و چه در شوراى انقلاب، آمدند و گفتند خدمت سربازى یك سال و نیم باشد و بعد هم هشت دوره از مشمولان را از خدمت زیر پرچم معاف كردند؛ یعنى عملاً با این كار خودشان تمام پادگانهاى مملكت را خالى كردند تا زمینه مساعدى براى همه ضدانقلابیون در نقاط مختلف كشور و یا بستر مناسبى براى یك حمله برقآساى خارجى به ایران را فراهم بیاورند. در حقیقت لیبرالها با این اقدامات خود ارتش را صد در صد تضعیف كردند. بدیهى است كه تضعیف نیروهاى مسلح یك انقلاب در عمل یعنى سركوب آن انقلاب!
تیمسار قرنى از همان ابتدا مخالف این برنامههاى لیبرالها بود و مىگفت خدمت سربازى در این كشور باید دو سال و حتى دو سال و نیم باشد. در كوران اوجگیرى چنین تضادهایى میان شهید قرنى و مجموعه لیبرالها بود كه هیأتى از مركز به سرپرستى آقاى طالقانى، كه افرادى مثل بازرگان، سحابى و بنىصدر هم عضو آن بودند، به كردستان آمدند. ضدانقلاب خیلى راحت سر این هیأت كلاه گذاشت و بعد از مراجعت آنها به تهران ناگهان شنیدیم از رادیو خبر بركنارى شهید قرنى از ریاست ستاد مشترك ارتش اعلام شد! چند روز بعد هم گروهك فرقان، قرنى را به شهادت رساند. ناگفته نماند روندى كه آمریكا در این قضایا در پیش گرفته بود، بسیار حساب شده بوده است.
به نظر من آمریكا در ممالك تحت سلطه به دو گونه عمل مىكند. یكى اینكه یك طبقه از جامعه را در رفاه كامل و طبقهاى دیگر را در فقر كامل نگه مىدارد. تا وقتى آمریكا در چنین كشورى رسماً سلطه دارد، متكى به طبقه مرفه آن است و اگر هم در این كشور انقلابى صورت بگیرد، طبیعى است كه آمریكا مىخواهد نقطه اتكاى ثانویهاى براى خودش داشته باشد كه با تكیه به آن نقطه بتواند دستى بیندازد و این انقلاب را به شكست بكشاند. بدیهى است كسانى كه پیشتر در رفاه كامل قرار داشتهاند، بهخاطر از دست دادن رفاه خود، علیه انقلاب اقدام مىكنند، اما در بین كسانى كه در فقر كامل هستند، نوعى روحیه مبارزه علیه ظلم به وجود مىآید. آمریكا با روندى كه توسط عوامل و مهرههاى بومى خود در پیش مىگیرد، به این روحیه مبارزهجویى علیه ظلم، یك جهت غلط را املا و القا مىكند. یعنى این روحیه ظلمستیزى را در جهت اهداف خودش به انحراف مىكشاند. در كردستان، ما دیدیم كه دقیقاً همین برنامه آمریكایى اجرا شد. شما باید به این نكته ظریف توجه داشته باشید كه مردم كردستان، جزء فقیرترین مردم كشور به شمار مىروند؛ اما به خاطر همین روحیه مبارزه علیه ظلم است كه اینها اسلحه به دست گرفتند. منتها مىبینیم كه گروهكهاى خلقالساعه و وابسته به آمریكا درست در بزنگاه پیروزى انقلاب پیدا مىشوند و این روند را در جهت غلط مىاندازند و حركت ظلمستیزانه مردم، در عمل تبدیل به مبارزهاى علیه حق و حقیقت مىشود. آن هم بدون آن كه این مردم اصلاً آگاهى به این انحراف وحشتناك داشته باشند. در چنین شرایط وخیمى بود كه در اوایل اردیبهشت 1358 ما وارد كردستان شدیم.»
نظرات شما عزیزان: